سلام

دل نوشته

بلندترین فریاد من در سکوت است.زیباترین رویای من به کابوس تلخ مبدل خواهد شد.بزرگترین درد من هرگز به گوش کسی نخواهد رسید.حتی مادرم.                                   هرگز هویت خود را نخواهم شناخت.   وتنها او که مرا ساخته وچنان ساخته که با همه ساخته های او متفاوت باشم.مرا میشناسد.ودیگر هرگز کسی مرا نخواهد شناخت.حتی مادرم.با وحودی که احساس دارم.هرگز محبت کسی را احساس نحواهم کرد.وبا وجودی که قلب من به سرعت میتپد.ستاره وجود من چه زود خاموش خواهد شد.وبا وجودی که خود را برای دمیدن اماده میکنم. تنها دم من مرگ خواهد بود. وجز مرگ کسی بر لبان من بوسه نخواهد زد

انتظار

تولدی دیگر

همه هستی من ایه تاریکیست.که تو را در خود تکرار کنان. به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد.مندر این ایه تو را اه کشیدم اه.مندر این ایه تو را به درخت و اب واتش پیوند زدم.من.پری کوچک غمگینی راکمیشناسم که در اقیانوس مسکن دارد.و دلش را در یک نی لبک چوبین.مینوازد ارام ارام.پری کوچک غمگینی.که شب از یک بوسه میمیرد