میدانی ...


به رویت نیاوردم ... !


از همان زمانی که جای " تو " به " من " گفتی : " شما "


فهمیدم پای " او " در میان است ...

 



جمعه 29 فروردین 1391برچسب:متن ادبی,عاشقانه,عکس,عکس عاشقانه,دلنوشته,اس ام


روزی خواهم امد وپیامی حواهم داد .در رگها نور حواهم ریحت وصدا حواهم زد. ای سبد هاتان پر حواب سیب اوردم سیب. سیب سرح حورشید

ادامه مطلب ...


سلام

دل نوشته

بلندترین فریاد من در سکوت است.زیباترین رویای من به کابوس تلخ مبدل خواهد شد.بزرگترین درد من هرگز به گوش کسی نخواهد رسید.حتی مادرم.                                   هرگز هویت خود را نخواهم شناخت.   وتنها او که مرا ساخته وچنان ساخته که با همه ساخته های او متفاوت باشم.مرا میشناسد.ودیگر هرگز کسی مرا نخواهد شناخت.حتی مادرم.با وحودی که احساس دارم.هرگز محبت کسی را احساس نحواهم کرد.وبا وجودی که قلب من به سرعت میتپد.ستاره وجود من چه زود خاموش خواهد شد.وبا وجودی که خود را برای دمیدن اماده میکنم. تنها دم من مرگ خواهد بود. وجز مرگ کسی بر لبان من بوسه نخواهد زد